در این یادداشت میخواهم شش اصل اساسی را برای یک زندگی دلانگیز و الهامبخش پیشنهاد کنم. زمانی که شما این شش اصل را در زندگی خود به کار ببرید و آنها را به بخشی از امور زندگی خود بدل کنید. بهتدریج خواهید دید که در گذشته چه چیزهایی از نظرتان غایب بودهاند. شما آرامش و سیستم فکری قدرتمندانهای را برای داشتن یک زندگی الهامبخش کشف خواهید کرد.
اصل اول: دنبال کسب نظرات مثبت دیگران نباشید.
اگر میخواهید همیشه با روحیه خوبی زندگی خود را دنبال کنید، باید عقیده «آرتور میلر» را همراه داشته باشید مبنی بر اینکه «منبع اصلی همیشه در وجود خود ماست» یا تفکر والت ویتمن را مبنی بر اینکه «شاید دیگران اشتیاق و انگیزه ما را بیفایده بدانند؛ اما آن رؤیا و ستاره راهنمای ماست.» بهعبارتدیگر، انگیزه ما ارباب کارهایمان است حتی اگر دنبال کردن آن باعث ناامیدی دیگران شود. زمانی که انگیزهای به دست آوردید، باید به این موضوع توجه داشته باشید که میخواهید چه کسی یا چه چیزی شوید. جمله معروف شکسپیر، بودن با نبودن؛ مسئله این است، انتخاب حیاتی ما در زندگی را نشان میدهد که آیا ما به آن فردی که باید بشویم، تبدیل میشویم یا آن را نادیده میگیریم؟ در نمایشنامه شکسپیر، هملت از خود پرسید: «بودن، یا نبودن، مسئله این است؛ آیا شایستهتر آن است که به تیر و تازیانه تقدیر جفاپیشه تن دردهیم یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟»
اگر از نتایج زندگی به سبک دیگران رنج میبرید، کار بیمعنایی میکنید؛ شما در عوض باید نسبت به نظرات دیگران که میخواهند شما را به شخصی تبدیل کنند که نمیخواهید، مقاومت کنید. افرادی در زندگی همه ما وجود دارند که در مورد بایدها و نبایدهای ما نظر میدهند... دوستان و آشنایان در این زمینه متخصص هستند! اگر به آنها اجازه دهیم که ما را با توصیههای نامربوطشان راهنمایی کنند، از غم و اندوه ناشی از یک زندگی بیانگیزه رنج خواهیم برد. هرکدام از ما میتوانیم حس کنیم که قرار است در زندگی به کجا برسیم: اگر گوش دهیم میتوانیم صدای بیقرار وجودمان را بشنویم که از ما میخواهد تفکرات خود را در فعالیتهای خود به کار ببندیم و به ثمر برسانیم؛ اما زمانی که ما به دیگران اجازه میدهیم نظراتشان را به ما دیکته کنند، توجهمان از اهداف زندگی الهامبخشمان پرت خواهد شد.
ما باید مشخص کنیم که تا چه حد میخواهیم به اطرافیان اجازه دهیم تا در کار ما، محل زندگی ما و نوع رفتاری که با ما میشود دخالت کنند. ما باید بدانیم که هیچکس دیگر مطلقاً نمیتواند وظایف ما در زندگی را درک و احساس کند؛ بنابراین باید به خودمان اجازه دهیم تا خودمان تصمیمگیری کنیم و فشار تحمیلی از سوی دیگران را نادیده بگیریم. حتی اگر تصمیم ما موضوعی سطحی باشد، بازهم اصالتاً برای ماست و نباید برای هیچ شخص دیگری معنا داشته باشد. تمایل به شنیدن و عمل به تصمیمات شخصی خود، بیتوجه به اصرارهای اطرافیان امری ضروری است.
اصل دوم: مخالفت دیگران را باکمال میل بپذیرید.
این اصل بیان میکند که ما با دنبال کردن تمایلات خود برای داشتن یک زندگی الهامبخش با کملطفیهای بسیاری از سوی افراد مختلف مواجه خواهیم شد. این رویکرد خودخواهانه نیست: زمانی که ما شروع به دنبال کردن هدف نهایی خود کنیم، مقاومتهای بسیاری سر راه خود خواهیم دید. در حقیقت، هدف «تیر و تازیانه»ی موجود در مسیر پیش رو این است که نظرمان تغییر کند. با اینحال، اگر ما قدرت کافی برای نادیده گرفتن فشارها را داشته باشیم، مقاومتها کاهش خواهند یافت و به احترام تبدیل خواهند شد. ما فقط باید چند مخالفت اولیه مانند متقاعدسازیهای اجباری، خشم، بیتوجهی، سکوت و سخنرانیهای طولانی را تحمل کنیم و سپس در مسیر الهامبخش خود قدم برداریم؛ نه در مسیر ناامیدی.
اصل سوم: وابسته با نتایج نباشید
الهام و انگیزه با کامل کردن وظایف یا رسیدن به اهداف به دست نمیآیند؛ در حقیقت، هدف ما در زندگی این نیست که به هدف ملموسی برسیم تا انگیزهای کسب کنیم. هدف زندگی این است که بدون توجه به جایگاه فعلی از هرلحظه و هر مرحله در جهت رسیدن به تعالی حرکت کنیم. به دلیل آنکه لحظه حال، نقطه فعالیت و اثربخشی ماست، یادگیری زندگی و سرشاری در هرلحظه آن به معنای داشتن الهام و انگیزه خواهد بود؛ درحالیکه اگر روی نتیجهای متمرکز شوید تا با کسب آن میزان شادی خود را ارزیابی کنید، از الهامات دور خواهید ماند.
اصل چهارم: مسیری که طی میکنیم
ما به تنها چیزی که برای داشتن انگیزه و زندگی هدفمند احتیاج داریم، خود والایمان است و چیزهایی که وارد زندگیمان میشوند تنها نمادهایی از فراوانی نامحدود ذات ما هستند. ما ذاتاً معنوی و الهی هستیم؛ باید توجهمان را از دیدهها و شنیدهها برداشته و به دنیای متعالی معطوف کنیم. به یاد داشته باشید: ما از قبل با هرچه که فکر میکنیم در زندگیمان نداریم، ارتباط برقرار کردهایم. تنها چیزی که به آن نیاز داریم، همسویی آگاهانهایست تا افکارمان با بخش متعالی وجودمان هماهنگ شوند.
اصل پنجم: با ذهنی پر از سؤال از دنیا نروید
این اصل درحرکت بهسوی یک زندگی الهامبخش بسیار مهم است؛ چون ما را به عمل وادار میکند. بالاخره ما که نمیخواهیم با کولهباری از حسرت ناشی از شکست درراه رسیده به هدفمان از این دنیا برویم. تلاش برای انجام کاری، حتی اگر موفقیتآمیز نیز نباشد، کار الهامبخشیست؛ چون ما معمولاً برای کارهایی که نکردیم حسرت میخوریم، نه کاری که انجام داده و شکست خورهایم. حتی اگر تلاش بیفایدهای برای انجام کاری کرده باشیم، الهام و انگیزه کافی را به دست میآوریم؛ چون حداقل تیری در تاریکی پرتاب کردهایم. الهام و انگیزه هیچ ربطی به موفقیت یا شکست ما در زندگی ندارد؛ در حقیقت اگر ما فقط زندگی را بهپیش بریم، پیروزیها و شکستهای بسیاری را تجربه خواهیم کرد و این موضوع به سطح توانایی و مهارت ما بستگی ندارد. اگر ما به دلیل ترس از رد شدن، شک و دودلی نسبت به تواناییهایمان شکست بخوریم، در زندگی سرگشته خواهیم شد و همین مسئله ما را از رسیدن و احساس کردن الهام و انگیزه دور نگاه خواهد داشت.
پرسش و پاسخ،قانون جذب
اصل ششم: به یاد داشته باشید که آرزوهای ما طبق برنامهریزیمان از راه نخواهند رسید
ما فقط و فقط زمانی به آرزوهایمان میرسیم که با ذات متعالیمان همسو شده باشیم. نمیتوان با نفس مشورت کرد یا از آن خواست که برنامهای را مشخص کند. وظیفه ما این است که تمرکزمان را از روی «زمان» برداریم. وظیفه ما این است که درک کنیم و بپذیریم که هر چیزی که در زندگیمان پدید میآید و گاهی آن را مشکل مینامیم، خودمان جذب کردهایم... و ما باید این مشکلات را داشته باشیم تا راهی برای هدف ذاتی و والایمان بازکنیم تا پدیدار شود. این شش اصل را به همراه خود داشته باشید و هر زمان که به الهام و انگیزه نیاز داشتید، نگاهی به آنها بیندازید. همچنین من این پند و اندرز ناپلئون هیل را نیز خیلی دوست دارم؛ «اگر نمیتوانی کار بزرگی انجام دهی، کارهای کوچکی را عالی انجام بده. منتظر فرصتهای بزرگ نمان. فرصتهای معمولی و روزمره را انتخاب کن و به موفقیتهای عالی تبدیلشان کن.»